سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 82
بازدید دیروز : 2
کل بازدید : 49243
کل یادداشتها ها : 81
خبر مایه


بنام خالق زیباترین داستانها

  لکه ی خیس سقف کاروانسرا تصویری کاملا واضح ایجاد کرده بود . مردی با موهای بلند . ریش انبوه که یک چشم آن کاملا مشخص بود و اماچشم دیگرش ...

محوطه نیمه تاریک بود و او به شدت خسته .خمیازه ای کشید و روی سکویی نشست . چشمانش همچنان در آن تصویر میچرخید که ناگهان دستی به شانه اش خورد.  مردی بودبا همان خصوصیات آدم روی سقف ؛ موی بلند ریش انبوه که یک چشمش از کاسه درآمده بود و لباسی همچون ایرانیان باستان به تن داشت . لبان مرد تکانی خورد .

ــــ دروود ... وبا صدایی دردآلودی ادامه داد :نگران مشو ...مرا نگاه کن . من لحظه ای از نادادگریهای پادشاهان هستم .پادشاهان ..... 
چشم دیگر مرد سرخ و خیس بود  و بر بدنش نشانه هایی از شلاق داشت...

نمی دانست خواب میبیند یا بیداراست . از دستش نیشگونی گرفت ....






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ